ღ نمــ نمــ بـارونـــ ღ
|
||
در اگر باز نگردد ، نروم باز به جایی... پشت دیوار نشینم ، چو گدا بر سرِ راهی...
نه من آنم که زِ فیضِ نگهت چشم بپوشم ، نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی...
کس به غیر از تو نخواهم ، چه بخواهی ....چه نخواهی... باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی... مناجاتي بسيار زيبا از خواجه عبدالله انصاری الهی نام تو ما را جواز، مهر تو ما را جهاز،
شناخت تو ما را امان، لطف تو ما را عیان. الهی ضعیفان را پناهی. قاصدان را بر سر راهی. مومنان را گواهی. چه عزیز است آن کس که تو خواهی... الهی در جلال رحمانی، در کمال سبحانی، نه محتاج زمانی و نه آرزومند مکانی، نه کس به تو ماند و نه به کسی مانی. پیداست که در میان جانی، بلکه جان زنده به چیزی است که تو آنی. الهی اگر مرا در دوزخ کنی دعوی دار نیستم، واگر در بهشت کنی بی جمال تو خریدار نیستم. الهی! من به حور و قصور ننازم، اگر نفسی باتو پردازم، از آن هزار بهشت سازم الهی هر که ترا شناسد ؛ کار او باریک و هر که ترا نشناسد ؛ راه او تاریک . الهی توانائی ده که در راه نیفتیم و بینائی ده که در چاه نیفتیم . الهی بر عجز خود آگاهم و بر بیچارگی خود گواهم ؛ خواست خواست توست ؛ من چه خواهم....!!! خواجه عبدالله انصاری
صفحه قبل 1 صفحه بعد پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
||
|